در آغاز، لوگوس (λόγος : logos) بود و لوگوس نزد خدا (θεός : theos) بود و لوگوس، خدا (θεός : theos) بود.
برای تفسیر و فهم واژه های خدا (θεός : theos) و لوگوس (λόγος : logos) که در این آیه آمده بر مبنای ترجمه و خوانشی که از آیه و واژه های اصلی آن می توانیم داشته باشیم، چهار فرضیۀ متفاوت به وجود می آید که در زیر به بررسی آن ها خواهیم پرداخت:
فرضیۀ اول
در آغاز، لوگوس بود و لوگوس نزد خدا (یهوه) بود و لوگوس، خدا (یهوه) بود.
بی شک واژۀ ثِه آس که در اوائل آیه به کار رفته، اشاره به یهوه است ولی اگر بپذیریم واژۀ ثِه آس که در پایان آیه به کار رفته، بر یهوه دلالت می کند و بخوانیم: «لوگوس، یهوه بود» و همذات و برابر با یهوه بود - چنان که طرفداران تثلیث و الوهیت مسیح می گویند – باید فرض کنیم که یوحنا با ترتیب کلمات، دایرۀ تسلسلی را رسم کرده که از لوگوس آغاز می شود و به خدا ختم می شود:
این که بگوییم لوگوس، یهوه بود، در تضاد با تمام تورات و کتب انبیا است و هیچ آیه ای که ثابت کند منظور یوحنا از آیۀ مورد بحث، یهوه بودن لوگوس بوده در دست نداریم. همچنین برای اثبات این فرضیه باید بتوانیم آیاتی را بیابیم که در آن ها یوحنا باز هم به لوگوس، لقب ثِه آس داده باشد.
ولی خود یوحنا در مکاشفه، 19: 13 اصطلاح کلمۀ خدا (κυρίου : logos kurios λόγος) را به کار برده و چند آیه بعدتر در آیۀ 16 اصطلاحات شاه شاهان (βασιλεὺς βασιλέων : basileus basileus) و سرور سروران (κύριος κυρίων : kurios kurios) را برای اشاره به همان کلمۀ خدا به کار برده و برای نامیدن کلمۀ خدا نیز از واژۀ ثِه آس استفاده نکرده است!
{متاسفانه در ترجمۀ فارسی مکاشفه، 19: 13 به جای سرور سروران، نوشته شده: رب الارباب که غلط است چون واژۀ ثِه آس (خدا، رب) در متن اصلی یونانی به کار نرفته و کوریاس آمده است. البته این هم از مواردی است که وقتی می خواستند در آیاتی پیاپی به یهوه و لوگوس (یا عیسی) اشاره کنند، حرمت یهوه را حفظ می کردند و برای لوگوسِ او واژه های دیگری به جز ثِه آس را به کار می بردند.}
اگر در نظر یوحنا، لوگوس (لوگوس ِ خدا) دقیقا و کاملا برابر با یهوه (ثِه آس)، همذات با او و ثِه آس بود، پس در مکاشفه هم باید روش خودش را حفظ می کرد و باز هم آن را ثِه آس می نامید. (به خصوص که طبق ادعای طرفداران فرضیۀ تثلیث، یوحنا، اولین رسولی است که به لوگوس، لقب ثِه آس داده است.)
ولی می بینیم خود یوحنا در مکاشفه، 19: 16، لوگوس ِ خدا را ثِه آس ننامیده بلکه او را کوریاس کوریاس (سرور سروران) و بازیله اوس بازیله اوس (شاه شاهان) نامیده و بدین ترتیب احتمال درستی فرضیۀ مذکور کاملا نفی می شود. چون اگر در نظر یوحنا،
حتی نمی توانیم بگوییم یوحنا در انجیل یوحنا، 1: 1 استثنائاَ و برای نمونه، لوگوس را ثِه آس و برابر با یهوه نامیده، چون هیچ منطق انسانی یا آیه ای که ثابت کند یوحنا استثنائاَ چنین کرده در دست نداریم.
همچنین اگر چنین برداشت کنیم که لوگوس، یهوه بود، نه تنها به نوعی کفر (یا شرک) ورزیده ایم بلکه نخستین فرمان از ده فرمان را هم زیر پا نهاده ایم که می گوید:
من هستم يهوه، خداي تو، كه تو را از زمين مصر و از خانه غلامي بيرون آوردم. تو را خدايان ديگر غير از من نباشد. /خروج، 20: 2
به هر حال این فرضیه، که لوگوس، خدا (یهوه) است، همان فرضیۀ اثبات نشدۀ تثلیث است که به دلیل مهم بودن و طولانی بودن استدلال ها در بخشی جداگانه به آن خواهیم پرداخت.
فرضیۀ دوم
در آغاز، لوگوس بود و لوگوس نزد خدا (θεός : theos = κυρίων : kurios) بود و لوگوس، خدا (θεός : theos = κυρίων : kurios) بود.
فرضیۀ دوم که تاکنون به آن اشاره یا توجهی نشده این است که ممکن است هیچ یک از ثِه آس های اول و دوم که در آیه آمده، اشاره به یهوه نباشد. یعنی هر دو ثِه آس، به منای کوریاس (سَروَر، فرمانروا) به کار رفته اند، برای اشاره به لوگوس ِ خدا به کار رفته و کلمۀ «آغاز»، شاه کلید اثبات این فرضیه است. یعنی آیه، کلا به یهوه اشاره ندارد بلکه به آغاز آفرینش اشاره دارد و آیه دربارۀ لوگوس، ثِه آس بودن آن در مقام آفرینندگی و سازندگی جهان، و سروری، قدرت و جایگاه برتر آن است.
بدین ترتیب باید بگوییم که یوحنا با ترتیب کلمات، دایرۀ تسلسلی را رسم کرده که از لوگوس آغاز می شود و به فرمانروا ختم می شود:
این دایرۀ فرضی به طور غیرمستقیم می تواند نشان دهد که لوگوس، آغاز و پایان جهان را مشخص می کند و به این معنی است که لوگوس، در آغاز، فرمانروا بوده، پیش از آفرینش جهان و از ازل نبوده، با خدا (یهوه) همذات نبوده و شخصیتی از او نیست.
پس قسمت اول آیه که می گوید: «در آغاز، لوگوس بود ...» اشاره به آغاز آفرینش جهان است نه پیش از آن. واژه ای که در یونانی برای آغاز آمده، ἀρχῇ (archē) دقیقا به معنی آغاز یا ابتدا است. این آغاز یا ابتدا، به آغاز آفرینش جهان اشاره دارد و بر بی زمانی و ازلیتِ پیش از آفرینش دلالت نمی کند. این آغاز با کولسیان، 1: 15 – 17 نیز مطابقت دارد (که طبق آن، به نقش لوگوس در ساختن جهان اشاره شده است) و هر چیزی که آغازی داشته باشد پایانی نیز دارد. گوشه ای از این پایان در 1 قرنتیان، 15: 24 و 28 مورد اشاره قرار گرفته است:
پس از آن پايان كار فرا خواهد رسيد و مسيح تمام فرمانروايان و قوّتها و قدرتها را برانداخته و پادشاهي را به خداي پدر خواهد سپرد .. وقتي که همه چيز تحت فرمان مسيح قرار بگيرد، مسيح نيز كه پسر خداست، خود را در اختيار خدا كه همه چيز را به فرمان او گذاشت، قرار خواهد داد تا خدا بر كلّ كاينات حاكم گردد.
شاید این فرضیه در نظر اول درست بنماید، ولی برای اثبات این فرضیه که هر دو ثِه آس ِ مذکور در آیه اشاره به لوگوس است نیز باید بتوانیم آیاتی را بیابیم که در آن ها یوحنا باز هم به لوگوس، لقب ثِه آس داده باشد ولی چنان که گفتیم با توجه به مکاشفه، 19: 13 و رسالات یوحنا، او هرگز لوگوس را ثِه آس یا یهوه ننامیده است.
فرضیۀ سوم
در آغاز، لوگوس بود و لوگوس نزد خدا (یهوه) بود و لوگوس، خدا (θεός : theos = κυρίων : kurios) بود.
طبق این فرضیه، دایرۀ مذکور به این شکل ترسیم می شود:
ولی لوگوس (حکمت)، که طبق امثال، 8: 22 – 31 از آفریده های خدا است، چگونه می تواند خدا باشد (؟)
پیش تر (در بخش مربوط به معنی واژۀ خدا) گفتیم که در ترجمۀ عهد عتیق به زبان یونانی، خدا (θεός : theos) به معنی فرمانروا و داور نیز به کار می رفته و مثال هایی آوردیم همچون: پیدایش، 31: 30 + مزامیر، 82: 1 و 6 و گفتیم که در عهد جدید نیز رسولان، واژۀ خدا (θεός : theos) و خدایان (θεούς : theos ها) را به کار می بردند همچون: 1 قرن، 8: 5 + غلا، 4: 8 + اعمال، 19: 26.
پس نام بردن از لوگوس با واژۀ خدا (θεός : theos) با توجه به توضیحاتی که دربارۀ معنی واژۀ خدا در قرن اول میلادی دادیم، منطقی می نماید. چون اگر در ترجمۀ یونانی عهد عتیق، برای اشاره به بت ها (پیدا، 30: 31) و داوران بنی اسرائیل (مزمور 82، 1 و 6) و در عهد جدید برای اشاره به بت ها و خدایان دروغین (1 قرن، 8: 5، غلا، 4: 8 و اعمال، 19: 26) از واژۀ خدا (θεός : theos) استفاده می شده است، پس هیچ مانعی برای یوحنای رسول وجود نداشته که برای اشاره به لوگوس خدا (کلام و حکمت خدا، کلام راستی و کلام حقیقت) که اصطلاحا پسر یگانۀ او نامیده می شده، از واژۀ خدا استفاده کند.
ولی یوحنای رسول، در هیچ یک از نوشته های خود، واژۀ خدا (θεός : theos) و خدایان (θεούς : theos ها) را برای اشاره به لوگوس، مسیح، خدایان دروغین، داوران بنی اسرائیل و مانند این ها به کار نبرده و واژۀ خدا (θεός : theos) را فقط و فقط برای اشاره به یهوه (خدای پدر) به کار برده است(!)، چنان که در مکاشفه، 19: 13 و 16 و نامۀ دوم یوحنا، 1: 3 می بینیم.
پس احتمال درستی فرضیۀ سوم نیز منتفی است.
فرضیۀ چهارم
در آغاز، لوگوس بود و لوگوس نزد یهوه (θεός : theos) بود و یهوه (θεός : theos)، لوگوس بود.
نکتۀ عجیبی در همۀ ترجمه های انگلیسی و فارسی وجود دارد که بسیار قابل تامل و برای فهم بهتر آیه، حیاتی است. در اصل یونانی این آیه نوشته نشده: «لوگوس، خدا (θεός : theos) بود» بلکه آمده: «خدا (θεός : theos) لوگوس بود.»!!!
اصل آیه به یونانی:
ἐν ἀρχῇ ἦν ὁ λόγος, καὶ ὁ λόγος ἦν πρὸς τὸν θεόν, καὶ θεὸς ἦν ὁ λόγος.
آوانویسی (transliteration) آیه به لاتین:
In principio erat Verbum (λόγος : logos),
et Verbum (λόγος : logos) erat apud Deum (θεός : theos),
et Deus (θεός : theos) erat Verbum (λόγος : logos). [1]
et Verbum (λόγος : logos) erat apud Deum (θεός : theos),
et Deus (θεός : theos) erat Verbum (λόγος : logos). [1]
به این ترتیب، دایرۀ فرضی یی که یوحنا ترسیم کرده به شکل زیر خواهد بود:
حتی اگر جای لوگوس و خدا در پایان آیه را عوض نکنیم، به همین صورت فعلی هم غیر مستقیم، می تواند این معنی را بدهد که یهوه لوگوس بود. چون اگر جای لوگوس و خدا را عوض نکنیم، آیه با واژۀ خدا (... خدا بود ...) تمام می شود و به این شکل هم می توانیم بگوییم که یک چرخۀ تسلسلی تمام نشدنی میان لوگوس و خدا (یهوه) ایجاد شده به این شکل: در آغاز لوگوس بود و لوگوس نزد خدا بود و لوگوس خدا بود (پس:) خدا لوگوس بود و لوگوس نزد خدا (نزد خودش) بود و لوگوس، خدا بود .. و .. خدا لوگوس بود و لوگوس ... (همین طور الی بی نهایت)
اگر طبق فرضیۀ اول بخواهیم بگوییم لوگوس، خدا (یهوه) بود لوگوس طبق فرضیۀ تثلیث، شخصی از خدا باید باشد و دارای الوهیت می شود که گفتیم برخلاف الهیات تورات و حتی برخلاف رسالات رسولان در عهد جدید است. ولی در صورتی که بگوییم: .. یهوه، لوگوس بود، الوهیت لوگوس به عنوان شخصی جدا از خدا نفی می شود. بدین ترتیب، لوگوس همچون لقب یا صفتی برای خود یهوه می تواند معنی شود.
این گزاره که «خدا (θεός : theos) لوگوس بود.» نه تنها کفر نیست، بلکه با منطق و تفسیر آیاتی از عهد عتیق نیز همخوانی دارد. برای نمونه به آیات زیر توجه کنید:
تو خداي مهربان و بخشنده هستي و به کساني که به تو روي مي آورند، بسيار رحيم هستي. /مزامیر، 86: 5
امّا، آنكه محبّت ندارد از خدا کاملاً بي خبر است، زيرا خدا محبّت است. /اول یوحنا، 4: 8
زمين خالي و بدون شكل بود. همه جا آب بود و تاريكي آن را پوشانده بود و روح خدا بر روي آبها حركت مي كرد. /پیدایش، 1: 2
خدا روح است و هرکه او را مي پرستد بايد با روح و راستي عبادت نمايد.» /یوحنا، 4: 24
ای خداوند اعمال تو چه بسیار است! جمیع آنها را به حكمت كردهای. زمین از دولت تو پر است. /مزامیر، 104: 24
خداوند ما بزرگ است و قوّت او عظيم و حكمت وي غيرمتناهي. /مزامیر، 147: 5
زیرا خداوند حكمت را میبخشد، و از دهان وی معرفت و فطانت صادر میشود. /امثال، 2: 6
خداوند به حكمت خود زمین را بنیاد نهاد، و به عقل خویش آسمان را استوار نمود. /امثال، 3: 19
و دانيال متكلّم شده، گفت: «اسم خدا تا ابدالآباد متبارك باد زيرا كه حكمت و توانايي از آن وي است. /دانیال، 2: 20
می بینیم که در عهد عتیق آمده: «خدا مهربان است» و سپس در عهد جدید آمده: «خدا محبت است». یا در عهد عتیق آمده: روح خدا بر روی آب ها حرکت می کرد (یعنی: «خدا روح دارد») و در عهد جدید آمده: «خدا روح است». همچنین طبق آیات مذکور از عهد عتیق می بینیم که «خدا، حکمت دارد و حکیم است.» ولی در هیچ جای تورات نیامده که خدا حکمت است و فقط در عهد جدید در انجیل یوحنا، 1: 1 با چنین مکاشفه ای رو به رو می شویم. جالب این که هر سۀ این مکاشفات توسط یوحنای رسول (طبق روایات: نزدیک ترین شخص به عیسای مسیح) برای ما بیان شده است.
از نظر فلسفی نیز گزارۀ «یهوه لوگوس بود.»، درست است. چرا؟ در بسیاری از آیات عهد عتیق با این گزاره مواجهیم که خدا محبت دارد، یا این که خدا روح دارد. پس این گزاره که خدا حکمت دارد، درست است و کاملا منطقی می نماید که در عهد جدید نوشته شود: «خدا (θεός : theos) لوگوس (حکمت) بود (است).»
پس در نهایت، یک تفسیر می ماند که درستی آن از نظر الهیاتی و منطقی، قابل قبول است. یعنی:
در آغاز، لوگوس بود و لوگوس، نزد یهوه بود و یهوه، لوگوس بود.
به این ترتیب هر دو ثِه آس ِ به کار رفته در آیۀ اول باب اول یوحنا، ، اشاره به یهوه است و آیه های 2 – 5 نشان می دهند که موضوع بحث در آیات 1 – 5، خدا (یهوه) و نقش او در پیدایش است و این آیات به طور کلی خلاصه و تفسیری از باب اول کتاب پیدایش هستند.
توصیف لوگوس (حکمت، عقل، منطق، کلام، گفت و گو) به صورت واژه ای جدا از یهوه و چیزی که در نوشتار، جدا از یهوه توصیف شده نیز، بیان گر این است که یهوه، درون خود، با خود، رابطه ای گفت و گویی دارد و قادر است هر پرسشی را که پرسیدن آن ممکن باشد پاسخ دهد. این گزاره را با دقت در انسان می توانیم به دست آوریم و بفهمیم چون خدا، طبق پیدایش، 1: 27، انسان را شبیه خود و زن - مرد (זכר נקבה : zakar nĕqebah) آفرید. یعنی وقتی انسان، شبیه به خدا آفریده شد، زن – مرد آفریده شد و یک دوگانگی را درون خود داشت.
پس می توانیم طبق قیاس، بگوییم خدا نیز یک دوگانگی را درون خود دارد. نه یک دوگانگی منتج به ثنویت، بلکه یک دوگانگی درونی شبیه به حالتی که درون مغز انسان وجود دارد و طبق آن انسان، قابلیت سخن گفتن با خود و سخن گفتن با دیگران را دارد. یعنی انسان وقتی می اندیشد، معمولا به طور درونی با خود صحبت می کند، در ذهن اش به خودش پیشنهاد می دهد و بررسی می کند و سپس نظر خود را به دیگران بیان می کند یا آن را به اجرا می گذارد.
البته خدا مثل انسان ها، دهان که ندارد تا بگوییم سخن گفت و جهان را با سخن گفتن آفرید. به طور منطقی باید بگوییم عمل آفرینش جهان توسط خدا بر اساس قیاس آن با اعمال انسان، به سخن گفتن او تشبیه شده است. چون انسان پیش از ساختن چیزی، نخست دربارۀ آن می اندیشد، سپس آن را به صورت تصویری، کلامی یا نوشتاری (حداقل در ذهن خود) طراحی می کند، توسط کلمات و اعداد، آن را اندازه گیری و بررسی می کند، سپس دربارۀ آن طرح با دیگران سخن می گوید و به وسیلۀ همکاری با یک انسان دیگر به ساختن آن اقدام می کند و آن را می سازد. (دورنمایی از شباهت خدا با انسان را در ایوب، 38 می توان دید.)
در پیدایش، کل این فرایند به خود خدا نسبت داده شده و فقط اشاره شده که خدا سخن می گوید و نام چیزها را می برد و اشیاء آفریده می شوند. سپس به خاطر این که درک بشر از خدا و کلام اش، مکاشفه ای پیش رونده است، در در امثال، 8: 22 – 31 به طور استعاری، به موجودی اشاره می شود که نام او حکمت است و همچون یک طفل یا یک معمار به خدا کمک کرده است. این موجود، به عنوان معادلی برای عقل خدا است.
سپس در اشعیا گفته می شود:
من زمین را ساختم و انسان را بر آن آفریدم. دستهای من آسمانها را گسترانید و من تمامی لشكرهای آنها را امر فرمودم. / اشعیا، 45: 12
و بعد در ارمیا:
من جهان و انسان و حیوانات را كه بر روی زمینند به قوّت عظیم و بازوی افراشته خود آفریدم و آن را به هر كه در نظر من پسند آمد بخشیدم. /ارمیا، 27: 5
بدین ترتیب، طی همان مکاشفۀ پیش رونده، و چه بسا برای جلوگیری از تفاسیر منتج به ثنویت، به یوحنا الهام می شود که لوگوس (حکمت، عقل، منطق و کلام خدا) از خدا جدا نیست بلکه درون او و با او است و به عبارتی خود او - خود یهوه – است؛ خدایی که از وجود و حکمت خود شناخت و آگاهی دارد، وجودی که انباشته از حکمت و عقل و منطق است و بنابراین وجودی است که کاملا حکمت و عقل و منطق است.
پس یوحنا، 1: 1 نیز توصیفی از حکمت خدا و توصیف کوتاهی است از این که یهوه، فی نفسه، «لوگوس - حکمت – حقیقت» می باشد و لوگوس همچون لقب یا صفتی برای خود یهوه است. این همان تفسیری است که طبق آن، یوستینیوس (جاستین Justin) ِ شهید، در قرن دوم میلادی گفت: فیلسوفان پیش از مسیح نیز، لوگوس را می شناختند و هر جا حقیقتی یافته شود، چه در فلسفه (آثار سقراط، افلاطون و هراکلیتوس) و چه در ادبیات و زندگی، آن حقیقت، لوگوس است و از آن ِ خدا است.
پی نویس ها:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر