نوشته های شاگردان مسیح و رسولان اولیه، بین تمایز یا یگانگی لوگوس و عیسی، نوسان دارد و این نوسان، یک چیز عمدی انسانی نیست بلکه از پیچیدگی اصل مسئله نشات می گیرد و چه بسا ناشی از الهام الهی است. این نوسان به چند شکل مختلف حل شده:
1.کاملا لوگوس شمردن عیسی و حتی نامیدن او با واژۀ لوگوس در عقاید ناستیسیستی. مثلا در انجیل فیلیپ به جای عیسی، کلمۀ لوگوس به کار برده شده:
The Logos said: If you know the truth the truth will make you free. Ignorance is a slave, knowledge is freedom. When we recognize the truth we shall find the fruits of truth in our hearts. If we unite with it, we will bring our fulfillment. [1]
2.لوگوس دانستن و خدا شمردن عیسی، توسط معتقدان به تثلیث.
3.محسوب کردن عیسی به عنوان یک انسان عادی در عقاید افراطی یکتاپرستانه.
برای بررسی این که آیا عیسی، دقیقا، کاملا و مستقیما لوگوس است یا نه (؟)، باید آیات کلیدی و مهمی را بررسی کنیم که معمولا برای اثبات لوگوس بودن عیسی (یا عیسی بودن لوگوس) استفاده می شوند. سپس باید ببینیم آیا لوگوس – روح القدس، جسم (عیسای نوزاد) شد یا لوگوس در عیسای ناصری ساکن شد؟! همچنین باید باید ببینیم که واژۀ لوگوس و معادل ها و ترکیبات مرتبط با این کلمه، دقیقا، کاملا و مستقیما برای اشاره به عیسی یا نامیدن او به کار رفته اند یا نه (؟).
آیاتی که می توانند ثابت کنند عیسی، دقیقا همان لوگوس است و لوگوس، بر روی زمین در یک دگردیسی تبدیل به عیسی شد عبارتند از: یوحنا، 1: 14؛ فیلیپیان، 2: 6؛ کولسیان، 1: 19 و 1 تیموتائوس، 3: 16
نخست: یوحنا، 1: 14
و كلمه جسم گرديد (γίνομαι : ginomai) و ميان ما ساكن شد، پُر از فيض و راستي و جلال او را ديديم، جلالي شايسته پسر يگانه پدر. [2]
اگر ثابت شود که کلمه، جسم شد، عیسی، فی نفسه لوگوس و بنابراین خدا است. واژۀ «..شد» γίνομαι (ginomai) در انگلیسی به to arise، appear in history، come upon the stage و to be performed هم ترجمه شده که به فارسی معانی دیگری غیر از شدن را در بر می گیرد همچون: طلوع کردن، پدیدار شدن، نمایش دادن. [3]
یعنی ترجمۀ درست یوحنا، 1: 14 می شود: لوگوس، در جسم طلوع کرد.
یا: لوگوس، در جسم پدیدار شد.
یا: لوگوس، در جسم به نمایش در آمد.
در انجیل یوحنا نیز آمده:
پس يحيي شهادت داده، گفت: «روح را ديدم كه مثل كبوتري از آسمان نازل شده، بر او قرار گرفت (ساکن شد). /یوحنا، 1: 32
پس تجلی خدا در یک انسان (عیسی)، یک تغییر شکل یا تبدیل نبوده که طی آن، خدا به انسان تبدیل شده باشد. بلکه چیزی شبیه به درخشیدن نور در آینه است. چیزی که توصیفی از آن را در رسالۀ دوم قرنتیان می یابیم:
زیرا خدایی که گفت تا نور از ظلمت درخشید، همان است که در دلهای ما درخشید تا نور معرفت جلال خدا در چهره عیسی مسیح از ما بدرخشد. /2 قرنتیان، 4: 6
بر خلاف تصور رایج، اگر آیات کتاب مقدس را بررسی کنیم، در می یابیم طبق آیات، لوگوس، عیسی نبود و عیسی لوگوس نبود، همچنین لوگوس، عیسی نشد و عیسی نیز لوگوس نشد. حقیقت این است که: لوگوس در عیسای ناصری ساکن شد. و آیاتی که در آن عیسی به پدر خود اشاره می کند (متی، 11: 27؛ لوقا، 22: 29؛ یوحنا، 14: 23) این خود عیسی یعنی جسم عیسی نیست که سخن می گوید بلکه روح او و لوگوسی که درون او است و پسر یگانۀ پدر است سخن می گوید چنان که خود عیسی گفته است:
آيا باور نداري که من در پدرم و پدر در من است؟ سخناني که من به شما ميگويم از خودم نيست، بلکه پدري که در من ساکن است، اوست که کارهاي خود را بهانجام ميرساند. /یوحنا، 14: 10
به طور واضح تر، عیسی، نامی برای لوگوس نیست، بلکه نام کسی است که وقتی لوگوس (= روح القدس) بر او قرار گرفت (متی، 3: 16) مسح شد، از آن لحظه به بعد، مسیح شد و تا زمان مرگش نیز لوگوس (= روح القدس) بر او (یا در او) ساکن بود. پس سخنان عیسی، سخنانی نبود که از خواهش جسم و خون باشد، بلکه سخنانی بود که لوگوس (= روح القدس) از زبان او بیان می کرد چنان که خودش در یوحنا، 14: 10 گفته است. همچنین عیسی در آیه ای به روشنی می گوید که لوگوس (= روح القدس) بر عقل و روح انسانی او حاکم است:
من از خود نمي توانم کاري انجام دهم بلكه طبق آنچه كه مي شنوم قضاوت مي کنم و قضاوت من عادلانه است، زيرا در پي انجام خواسته هاي خود نيستم، بلكه انجام ميل پدري كه مرا فرستاده است. /يوحنا 5: 30
با این حساب جا دارد بپرسیم پس چرا مترجمانی که طبق ادعایشان، ترجمه شان بر اساس متون یونانی و عبری است اشتباهات بزرگی همچون اشتباه ترجمۀ یوحنا، 1: 14 را مرتکب می شوند؟ چرا اشتباهی می کنند که درک و تفسیر ما از یک آیه را کاملا دگرگون می کند؟ چرا حتی یک پانویس ساده نیز نمی دهند تا بگویند واژه ای عبری یا یونانی، چند معنای مختلف دارد؟
پاسخ، ساده است. اگر چنین اصطلاحات عجیب و غریبی به کار برده نشود، با ذهن مخاطبان ایماندار بازی نشود و منطق روشن و زیبای کتاب مقدس با ترجمه ها و اصطلاحات پیچیده، غیرقابل فهم و غیرقابل اثبات پوشانده نشود، دیگر نمی توان ادعا کرد که کتاب مقدس، رازهایی دارد که غیرقابل فهم است و یکی از برترین و پیچیده ترین این رازها خداوندی عیسی و تثلیث است که فقط روح القدس می تواند آن را برای کسی باز کند!
در پیدایش و سراسر کتاب مقدس نیز، هیچ آیه ای نمی توانیم بیابیم مبنی بر این که خدا (که روح است) خود یا قسمتی از خود را به جهان مادی تبدیل کرد. البته برای خدا هیچ چیز غیرممکن نیست (ارمیا، 32: 17) ولی اگر هم خدا چنین کرده باشد هیچ آیه ای که چنین چیزی را اعلام کند تاکنون الهام و اعلام نشده است. اگر دو فرضیۀ غالب مربوط به پیدایش جهان هستی - دربارۀ حادث یا قدیم بودن مادۀ اولیۀ جهان - را نیز بررسی کنیم، هر دو ثابت می کنند که روح، تبدیل به ماده نشده و چه بسا امکان چنین چیزی نیز وجود نداشته و ندارد:
الف.اگر بگوییم خدا جهان را با کلمۀ خود (لوگوس – حکمت خود) آفرید، پس جهان از هیچ به وجود آمده و خدا، روح خدا، لوگوس خدا یا هر چیز دیگر مربوط به خدا به جهان مادی تبدیل نشده اند.
ب.اگر هم بگوییم ماده، قدیم است و حادث نیست و خدا شکل جدیدی به ماده داده و جهان را به شکل جدیدی تنظیم کرده باز هم هیچ تبدیلی (از روح به ماده) صورت نگرفته است.
تقریبا تمام استدلال های مربوط به روح (در همۀ ادیان سامی) در این نقطه مشترکند که روح در جسم ساکن می شود و پس از مرگ، از آن جدا شده و به جهان روح می رود و هیچ گزاره ای را نمی توان یافت که بگوید: ما روح بودیم و جسم شدیم و پس از مرگ به روح تبدیل می شویم!
اما در ترجمه های غلطِ یوحنا، 1: 14 ما با چنین استدلالی مواجهیم و آمده: «کلمه، انسان شد ...» ! چه طور چنین چیزی ممکن است در حالی که طبق پیدایش، خلقت انسان، نخست توسط کلام خدا (پیدایش، 1: 26 و 27) و سپس از خاک زمین است. (پیدایش، 2: 7)
طبق ترجمه های غلط موجود، این تنها جایی است که در سراسر تورات و انجیل با چنین استدلالی مواجهیم. البته آیاتی هست که در آن ها به آمدن آدم دوم از آسمان اشاره شده مانند اول قرنتیان که پولس می گوید:
آدم اول از خاک زمین ساخته شد و آدم دوم از آسمان آمد. / اول قرنتیان، 15: 47
این اشارۀ پولس به آمدن آدم دوم از آسمان با یوحنا، 3: 13 هم مطابقت دارد که در آن خود عیسی می گوید:
«و کسی به آسمان بالا نرفت مگر آن کس که از آسمان پایین آمد یعنی پسر انسان که [اکنون] در آسمان است.»
پس چگونه می توانیم این آیات را تفسیر کنیم؟
برای درک آن باید ببینیم اصطلاحات «از زمین» و «از آسمان» به چه معنایی به کار رفته اند و به چه چیزی اشاره دارند؟ پس بیایید نگاهی به آیات قبل و بعد از این آیه بیندازیم:
در مورد رستاخيز مردگان نيز چنين است. آنچه کاشته ميشود، فسادپذير است؛ آنچه برميخيزد، فسادناپذير.
در ذلّت کاشته ميشود، در جلال برميخيزد. در ضعف کاشته ميشود، در قوّت برميخيزد.
بدن نفساني کاشته ميشود، بدن روحاني برميخيزد. اگر بدن نفساني وجود دارد، بدن روحاني نيز وجود دارد.
چنانکه نوشته شده است: انسانِ اوّل، يعني آدم، نفْسِ زنده گشت؛ آدمِ آخر، روحِ حياتبخش شد.
ولي روحاني اوّل نيامد بلکه نفساني آمد، و پس از آن روحاني.
انسان اوّل از زمين است و خاکي؛ انسان دوّم از آسمان است.
هر آنچه انسان خاکي واجد آن بود، در خاکيان نيز وجود دارد؛ و هر آنچه انسان آسماني داراست، در آسمانيان نيز يافت ميشود.
و همانگونه که شکل انسان خاکي را به خود گرفتيم، شکل انسان آسماني را نيز به خود خواهيم گرفت.
اي برادران، مقصودم اين است که جسم و خون نميتواند وارث پادشاهي خدا شود و آنچه فسادپذير است، وارث فسادناپذيري نميتواند شد. /اول قرنتیان، 15: 42 - 50
می بینیم که آیات مذکور به مرگ و رستاخیز اشاره دارد. یعنی انسان اول (آدم)، «از خاک زمین» ساخته شد و به خاک بازگشت، چون نافرمانی کرد و «خاکی و دنیوی» (در اصل یونانی: χοϊκός : choïkos) شد. ولی انسان دوم (عیسی مسیح) توسط معجزۀ روح القدس، در رحم مریم شکل گرفت و پس از مرگ زنده شد و به دست راست خدا نشست.
پس می توان گفت، آدم دوم که از آسمان آمد، می تواند اشاره به آمدن عیسی پس از مرگ اش باشد که پس از رستاخیزاش، نه از جسم، بلکه از روح زاده شد و به شکل یک موجود رستاخیزیافته با بدنی جدید بر حواریون و دیگران ظاهر شد. پس، اصطلاح «از آسمان» در آیۀ مذکور، اشاره به عیسی و زایش او از روح است و هیچ اشاره ای به این ندارد که روح، از آسمان آمد و تبدیل به انسان (جسم - ماده) شد.
با این حساب، تفسیر یوحنا، 3: 13 چه می تواند باشد؟
عیسی در این آیه، واژه ها و ترکیبات ادبی یی را به کار برده که معنای هر یک از آن ها در نگاه اول، ساده ولی در نگاه عمیق تر، بسیار پیچیده است. زیر واژه ها و جملات پیچیده، خط کشیده شده است:
«و کسی به آسمان بالا نرفت مگر آن کس که از آسمان پایین آمد یعنی پسر انسان که [اکنون] در آسمان است.»
می بینیم که آیه، از سه بخش تشکیل شده و برای هر یک، معنی و تفسیر درستی باید داشته باشیم. اینک به طور جداگانه به بررسی بخش های آیه می پردازیم:
الف. و کسی به آسمان بالا نرفت مگر آن کس که از آسمان پایین آمد ...
در عهد عتیق اشارات غیر مستقیمی دربارۀ کسانی داریم که ناگهان از زمین ناپدید شدند:
و خنوخ با خدا راه مي رفت و ناياب شد، زيرا خدا او را برگرفت. /پیدایش، 5: 24
و چون ايشان مي رفتند و گفتگو مي كردند، ارابه آتشين و اسبان آتشينْ ايشان را از يكديگر جدا كرد و ايليا در گردباد به آسمان صعود نمود. /دوم پادشاهان، 2: 11
پس نمی توانیم بالا برده شدن کسی به آسمان را دلیلی بر اثبات این بدانیم که شخص مورد نظر، پسر خدا یا پسر انسان است. طبق آیات فوق حتی نمی توانیم بگوییم کسی که به آسمان برده شود، الزاما از آسمان پایین آمده است. پس چه؟ چرا عیسی می گوید: «.. و کسی به آسمان بالا نرفت مگر آن کس که از آسمان پایین آمد ..»؟
ب. یعنی پسر انسان ...
اصطلاح پسر انسان برای اولین بار در عهد عتیق به کار رفته، آن جا که خداوند، حزقیال را مورد خطاب قرار می دهد و به او می گوید:
«اي پسر انسان (בֶּן ־ אָדָם : ben adam) بر پايهاي خود بايست تا با تو سخن گويم.» /حزقیال، 2: 1
عیسی نیز بارها اصطلاح پسر انسان را طوری به کار برده بود که اشاره به خودش باشد. ولی این اصطلاح چه معنایی دارد؟
اصطلاح پسر انسان در اصل عبری، بِن آدام است و آن را به «آدمیزاد» نیز می توان ترجمه کرد. اصطلاحِ بن آدام اگرچه به صورت مفرد به کار رفته ولی به نوعی معنایی عام نیز دارد چنان که اصطلاح «بنی آدم» در عربی و فارسی به کار می رود و به معنای «نوع بشر» است. (یا چنان که در مزامیر، 144: 3، واژۀ عبری آدام (אדם) به معنای نوع بشر است.)
اصطلاح پسر انسان دو بار نیز در کتاب دانیال به کار رفته که دقت در آن ها برای فهم اصطلاح مذکور، راه گشا است:
و در رؤياي شب نگريستم و کسی مثل پسر انسان (آرامائیک: בַּר אנש : bar ĕnâsh ) با ابرهاي آسمان آمد و نزد قديم الايام رسيد و او را به حضور وي آوردند. /دانیال، 7: 13
پس او نزد جايي كه ايستاده بودم آمد و چون آمد من ترسان شده، به روي خود درافتادم و او مرا گفت: «اي پسر انسان (בֶּן ־ אָדָם : ben adam) بدان كه اين رؤيا براي زمان آخر مي باشد.» /دانیال، 8: 17
بدین ترتیب در دانیال، 7: 13: «کسی مثل پسر انسان» یعنی: «کسی مثل آدمیزاد» یا «کسی مثل بنی آدم» و در دانیال، 8: 17: «اي پسر انسان» یعنی «اي آدمیزاد».
پس با دقت در ایات فوق در می یابیم که پسر انسان، به معنی نوع بشر، بنی آدم و آدمیزاد است و هدف عیسی از اشاره به خودش به عنوان پسر انسان، اشاره به خودش به عنوان یک انسان عادی بوده است.
اما باید ببینیم عیسایی که به عنوان یک آدمیزاد جسمانی از آسمان نیامده بود و هنوز به آسمان بالا برده نشده بود، چرا می گوید: «و کسی به آسمان بالا نرفت مگر آن کس که از آسمان پایین آمد ...»؟
پاسخ را می توانیم در مکاشفه بیابیم:
آنگاه همچنان كه من مي نگريستم، ابر سفيدي ظاهر شد و بر آن ابر، كسي مانند پسر انسان نشسته بود، تاجي زرّين بر سر و داسي تيز در دست داشت. /مکاشفه، 14: 14
و در ادامه:
و فرشته اي ديگر از قدس بيرون آمده، به آواز بلند آن ابرنشين را ندا کرد كه «داس خود را پيش بياور و درو كن، زيرا هنگام حصاد رسيده و حاصل زمين خشك شده است.»
و ابرنشين داس خود را بر زمين آورد و زمين درويده شد.
و فرشته اي ديگر از قدسي كه در آسمان است، بيرون آمد و او نيز داسي تيز داشت.
و فرشته اي ديگر كه بر آتش مسلّط است، از مذبح بيرون شده، به آواز بلند ندا در داده، صاحب داسِ تيز را گفت: «داس تيز خود را پيش آور و خوشه هاي مَوِ زمين را بچين، زيرا انگورهايش رسيده است.» /مکاشفه، 14: 15 - 18
به راستی که باید خدا را شکر کنیم به خاطر منطق عظیمی که در کتاب مقدس برای ما به امانت گذاشته و امکان تفسیر و فهم دقیق آیاتش را برای ما میسر کرده است.
با توجه به آیات قبل و بعد از یوحنا، 3: 13 که (مانند آیات 42 – 50 باب 15 نامۀ اول قرنتیان) دربارۀ زایش از روح است و با توجه به رایج ترین تفاسیر موجود از جمله «تفسیر کاربردی عهد جدید» دربارۀ مکاشفه، 14: 14 که اشاره به عیسی مسیح، پس از رستاخیز او دارد، می توانیم بگوییم پسر انسان ِ مذکور در مکاشفه، اشاره به عیسی و داوری او است.
پس پسر انسان در یوحنا، 3: 13 نیز اشاره به عیسایی است که آدمیزاد بوده، پس از مرگ از روح زنده شده و به شکل یک موجود رستاخیزیافته با بدنی جدید شبیه آدمیزاد در آخرالزمان، جهانیان را داوری خواهد کرد.
ج. ... که [اکنون] در آسمان است.
اما باید بگوییم عیسایی که هنوز بر زمین بود و هنوز از روح، رستاخیز نکرده و به آسمان بالا نرفته بود چرا گفت: «.. پسر انسان که [اکنون] در آسمان است ..»؟
پاسخ این است: لوگوس – روح القدسی که بر عیسی و در عیسی ساکن بود، همان که از دهان عیسی سخن می گفت، او همزمان که در دنیای ماده بود، در جهان روح و در ملکوت خدا نیز بود. پس اگر عیسی گفت: «پسر انسان که در آسمان است.» گزاره ای کاملا درست و منطقی را بیان کرد. یعنی منظور او این بود: پسر انسان (پسر انسانی) که به خاطر لوگوس – روح القدسی که ساکن در او است، همزمان و در آن واحد، هم در جهان ماده و هم در ملکوت آسمانی خدا و دنیای روح است.
همچنین می توانیم بگوییم تا زمانی که لوگوس – روح القدسی که در آسمان (در جهان روح)، نزد پدر و در بر پدر بود، اصطلاحا پسر خدا بود و از زمانی که پس از تعمید عیسی، بر عیسی قرار گرفت و عیسی، مسیح شد، لوگوس – روح القدسی شد که همزمان هم در بر پدر و در ملکوت بود و هم در دنیای ماده. به همین دلیل عیسی اصطلاحا لوگوس – روح القدسی که بر او ساکن بود و سخن می گفت و عمل می کرد را اصطلاحا در این آیه پسر انسانی نامید که در آسمان است. به طور خلاصه، مسیح همزمان در دو بُعد، زندگی می کرد: بُعدِ ماده و بُعدِ روح. در بُعدِ انسانی، پسر انسان و آدمیزاد بود و در بُعدِ روحی، پسر خدا.
البته در یوحنا، 3: 13، مقصود از پسر انسانی که در آسمان است با پسر انسانی که عیسی دائما به کار می برد و اشاره به جسم انسانی اش بود فرق دارد. چون عیسی در این آیه، با ادبیاتی پیچیده، زمان و مکان و ابعاد عادی واژه ها را می شکند و همزمان از چند چیز مختلف سخن می گوید که انگار به شکل های مختلف در چند مکان و زمان مختلف اند ولی همزمان در مکان و زمان و شکل های یکدیگر، متناوبا تداخل پیدا کرده اند. یعنی پسر خدا (لوگوس – روح القدس) در پسر انسان، عیسایی که اکنون می بینیم در عیسایی که رستاخیز خواهد یافت، پسر انسانی که جسم انسانی او را می بینیم در آسمان و دنیای روح و انسان و جهان مادی در ملکوت و جهان روح.
با چنین برداشتی، آیاتی را که در رسالات رسولان در آن ها به پسر خدا اشاره شده است را بهتر می فهمیم. یعنی اصطلاح پسر خدا که در اناجیل و رسالات رسولان آمده، مستقیما اشاره به جسم عیسی مسیح نیست، جسمی که بارها خود عیسی برای آن اصطلاح پسر انسان را به کار برده بود، بلکه در آن واحد، اشاره به چند چیز مختلف است.
***
چه تفاسیر فوق به نظرمان منطقی و درست بیاید و چه نه، آیات مورد بحث باز هم ثابت می کنند که روح، انسان (جسم - ماده) نشد. اگر بخواهیم برداشت کنیم: کلمه (روح) انسان (جسم) شد، یک مکاشفۀ بسیار عجیب را وارد الهیات مسیحی کرده ایم که هم با عقل، علم و منطق در تضاد است و هم با الهیات کتاب مقدس و مکاشفات عهد عتیق و عهد جدید.
البته می توانیم فرض کنیم که خدا برای زایش عیسی یک معجزۀ عجیب کرد و روح را به جسم تبدیل کرد، ولی این فرض (مکاشفۀ جدید!) باید با آیات و مکاشفات دیگری در تورات و انجیل ثابت شود، چنان که دربارۀ مکاشفات دیگر، چنین روشی معمول است و به استناد یکی دو آیۀ پیچیده، استثنایی و غیرمعمول که ترجمۀ آن نیز ساده نیست و محل اختلاف است، فرضیه یا مکاشفه ای را ثابت نکرده و نمی کنند.
پس اگر بپذیریم، لوگوس، تبدیل به جسم نشده و تبدیل و تغییر، فقط در حالت و کیفیت غیر مادی و روحی او به وجود آمده، کم کم داریم به حقیقت وجودی و شکل زایش عیسی نزدیک می شویم که با آیات بسیاری از انجیل، مطابقت دارد.
مثلا در متی آمده:
مريم مادر او كه به عقد يوسف درآمده بود، قبل از آنكه به خانه شوهر برود به وسيله روح القدس آبستن شد. /متی، 1: 18
فرشته به او پاسخ داد: «روح القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خداي متعال بر تو سايه خواهد افكند و به اين سبب آن نوزاد مقدّس، پسر خدا ناميده خواهد شد. /لوقا، 1: 35
جملاتی همچون «به وسيله روح القدس آبستن شد»، «روح القدس بر تو خواهد آمد» و «قدرت خداي متعال بر تو سايه خواهد افكند» نیز هیچ یک ثابت نمی کنند لوگوس، جسم شد، بلکه نشان می دهند خدا معجزه ای کرد ولی دربارۀ این معجزه، توضیحات جزئی و دقیق تری ارائه نمی شود.
عجیب این که جبرئیل در پاسخ مریم که می گوید: «اين چگونه ممكن است؟ من باکره هستم.» پس از ذکر روح القدس و قدرت خدای متعال، زکریا و الیزابت را مثال می زند و می گوید:
«بدان كه خويشاوند تو اليزابت در سن پيري پسري در رحم دارد و آن کسي که نازا به حساب مي آمد اكنون شش ماه از حاملگي او مي گذرد. زيرا براي خدا هيچ چيز محال نيست.» /لوقا، 1: 36 و 37
در تورات نیز، بارها به زنان و مردانی اشاره می شود که پیر و نازا شده بودند و با قدرت خدا و معجزۀ او، بچه دار شدند. این معجزه، یک معجزۀ تکرار شونده است که خدا انجام داده و مثالی که جبرئیل برای اقناع، آرام کردن یا آماده کردن مریم آورده نیز از جنس همان معجزات است. پس معجزۀ زایش عیسی چیزی شبیه به معجزۀ زایش اسحاق یا یحیی می تواند باشد، البته نه الزاما و دقیقا مانند آن ها (چون آیه و سندی برای آن در اختیار نداریم).
اگر باردار شدن مریم چیزی شبیه به باردار شدن الیزابت نبود، جبرئیل باید این مثال را برای مریم می آورد: به آسمان و زمین بنگر. خدایی که آسمان و زمین و همۀ جهان را با گفتن ِ «باش» (... بشود) آفرید، می تواند با گفتن «باش»، نطفۀ یک پسر را در رحم تو به وجود بیاورد. یا اگر قرار بود لوگوس، تبدیل به جسم شود باید جبرئیل، سخنی در اشاره به آن و چیزی شبیه به این می گفت: حکمت خدا که سلیمان نبی در امثال از آن سخن گفته (یا کلمۀ خدا که در تورات از آن سخن گفته شده) به اذن و ارادۀ خدا در رحم تو می آید و تبدیل به نطفه می شود. ولی جبرئیل چنین چیزی را بیان نکرده است. یا اگر خدا ارائۀ جزئیات مربوط به زایش عیسی را لازم می دانست بی گمان چنین می کرد ولی چنین کاری نکرده است.
به هر حال بهتر است معجزۀ زایش عیسی را به همان شکلی که هست، یعنی مبهم و بیان نشده بپذیریم و بیش از این در پی جزئیات مربوط به معجزۀ یگانۀ خدا برای باردار شدن مریم نباشیم چون آیات و اسنادی که بخواهیم طبق آن ها، نتیجه ای را استنتاج کنیم در دست نداریم. گویی خدا هیچ ضرورت یا مصلحتی ندیده که جزئیات آن را برای ما فاش کند چنان که دربارۀ جزئیات برگرفته شدن خنوخ، باردار شدن ابراهیم، شکافتن رود نیل، به وجود آمدن ستون ابر و آتش، زنده شدن مرده به دست ایلیا، رفتن ایلیا به آسمان و ... نیز هیچ توضیحی به ما نداده است.
فقط یک نتیجۀ مهم را از آیات می توانیم استنتاج کنیم:
طبق آیات عهد جدید، خدا، برای باردار شدن مریم، لوگوس را تبدیل به نطفه ای در رحم مریم نکرده است و بنابراین، عیسی، دقیقا، کاملا و فی نفسه، لوگوس نیست.
بدین ترتیب، یوحنا، 1: 14 یا یوحنا، 3: 13 نمی توانند گزاره هایی باشند که بتوان با آن ها اثبات کرد لوگوس، تبدیل به عیسی شد و لوگوس، همان عیسی و عیسی همان لوگوس است و پس از آن نتیجه گیری کنیم که با توجه به این که، لوگوس، خدا نامیده شده (یا: خدا، لوگوس نامیده شده)، پس عیسی، خدا است و نه تنها یک خدا (به معنی سرور، داور و فرمانروا) بلکه همذات و برابر با یهوه – خدا و قابل پرستش است!
اما لوگوس، در انسان متجلی شد به چه معنی و با چه هدفی در انجیل یوحنا آمده است؟ برای درک بیشتر یوحنا، 1: 14 و یوحنا، 3: 13 باید کولسیان، 1: 19 را مورد بررسی قرار دهیم.
پی نویس ها:
4. تفسیر کاربردی عهد جدید. نوشتۀ توماس هیل. استفان تورسون. ترجمه: آرمان رشدی. فریبرز خندانی. ویرایش: سارو خاچیکی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر